✔جُــز قَلَمـــم✔
یه جای تنگُ تاریک ، سختُ باریک ،خودت تنها یه تاپیک
که امیدی به انجام شدنش نیس
به فکرِ فــــردا ،امشب تنــــها با چشمای خیــس
هیچ چراغِ روشنی وجود نداره
دختری که برای گفتن "دوست دارم" وجود نداره(وجود:جرئت)
و بذل و ترسو
بالشو باز کنی پر میکشه بر هر سو
میخنده ولی داغونِ از تو
هیچ کس منو درک نمیکنه جز قلمم
من میخورم تو راه زندگی زمین تو هر قدمم
ولی زندگی یاد داد دردارو هیچ وقت از یاد نبرم
من جلو میرم با هدفم
از یادم نمیره حرفم
اونایی که ادعاشون میشد همه رفتن
من منتظره یه نورم که بدونم فردا میمونمو
باز میخونم که قانونم ولی زندگیم وارونس
برا دشت آرزوهام بارونم
این شبای تاریک چی میخوان از جونم
نشستی کنجِ دیواره اتاق تنها خسته و دستو پا بسته
داری تو دلت میگی دنیا چقدر پسته
ولی هنوز جای امید هستش
با اینکه کم،تو دلت غم
اشکات میریزه نم نم
یه روزی میرسی به حرفم
تو زندگی هیچی نبوده به نعفم
گیر کردم بین یه مشت آدم نفهم
همه درارو روم بستن
میبینی که چقد خستم
هنوز پابنده حرفای ام که به زنده بودنم نیاز هستن
ولی خب این حرفا که الان رسیده به نسلم
به چه دردم میخوره اصلا
دلم واسه روزای خوش چه بیتابه
چرا ماهِ بدشانسیم نمیخوابه
هرکی احترام واسه قلب نگه نمیداره
بین همه و آرزوهاشون یه دیواره
همه دلا بیماره واسه زندگی بیکاره
بگو به من کی الان از چشماش خون نمیباره
از اونی بگیر که گیر کرده تو گذشتش
تا اونی که تنها گذاشتش
یا منی که حرفام گیر کرده تو گلوم
قلم میگه که تو بشین پهلوم
من راهِ زندگیتو میکنم معلوم
ولی اون اصلِ کاری نمیخوادش هنوز
خفه شدم توسکوتِ این خاطراتِ مرموز
پشیمونم از دیروزم هر روز
هیچ کس منو درک نمیکنه جز قلمم
من میخورم تو راه زندگی زمین تو هر قدمم
ولی زندگی یاد داد دردارو هیچ وقت از یاد نبرم
من جلو میرم با هدفم
از یادم نمیره حرفم
اونایی که ادعاشون میشد همه رفتن
پنجِ صبح کنجِ دیواره اتاقم
قلم میسوزه و میسازه با من
ریختن احساسات روی ورقو کاغذ
سخته وقتی برای افکارت پاپس
بخوای بکشی توی راهی که نه آب هس
نه هیچی زندگیتو قرار میدی سرِ پیچی
که میشه بزرگ ترین دوبارهیه زندگیت
اگه بخوای ردش کنی میشه باعثِ ظِلِگیت
بادرد تو رو میکنه فیت میمونی با بارِفکرِ منفیت
من این راهو میخوام تا آخرش میام
تا به همه ثابت شه
این صدا قرار نیس صامت شه
میخواد روپای خودش ثابت شه(ثابت:ایستادن)
من کسی نیستم که بخوام بترسم
یا بیدی نیستم که با این بادا بلرزم
من تا تهش هستم
پایه ای بلندشو پاشو بگیر دستم
من مثه اسمم ترانم
هر کاری بربیاد از توانم
تواین کار میکنم تا دوامم
بره بالا نپاشم از هم
توی صدا نباشم از غم
لازم نیس که بکنم تو شعر رَم
تازه نیس که بدوام تو حِرفـَم
هیچ کس منو درک نمیکنه جز قلمم
من میخورم تو راه زندگی زمین تو هر قدمم
ولی زندگی یاد داد دردارو هیچ وقت از یاد نبرم
من جلو میرم با هدفم
از یادم نمیره حرفم
اونایی که ادعاشون میشد همه رفتن
ϯᗩⱤᗩƝêɦ