ιllιlı ☊ خُــودڪ✦ـآرِ ـآبـے ☊ ιllιlı

【 ـ؏َـشعآرِ ړَپـِ ِــ ـ ـفــﺂړ๛ 】

✔عــاشقـم✔

توی این صداقت هیچ وقت نمیشه صدا قط
عشق بود به سراحت خوشی نمیداد استراحت
 تو این رابطه چقد داشتیم استقامت
توی دنیا بودعاشقانه استفادت
فک نکن این حسِ خوب همین طوریه از رو عادت
چون من بی تو ندارم  طاقت نمیگذرم ازت راحت


هستی تو قلبم تا ابد با تو ندارم حالِ بد
همه ی خوشبختی با تو هستش مالِ من
وقتی تو کنارمی بحثم نمیشه با روزگار
لذت این عشق مثه لحظه ی افطار روزه دار
 قبلی وجود نداره به فکر آینده باش و بس
یادت نره که همیشه خدا با تو هس


نسیم عشق تو رو کشید سمت من
پس باید باشیم  تا آخر قصه باهم
همه خوشیا سمتِ ما تو راهن
عشقمون محکمِ مثه کوهِ آهن


این عشق هیچ وقت سپره نمیشه به دسته باد
نمیخوام فقط ازش بمونه ی یاد
میخوام عشقمون کنه فریاد
حسِ تو لمس میشه تو قلبم
لج دنیا رو با خوبی در میارم من اَمدا"
خدا خواس توباشی واسه من همدم
که هر دم خسته میشم از زنده بودن
تو میگی از کسایی که ضدت بودن
 و فقط منو داری ، رو غمِ دنیا لمو دادی
 
این پایبندی هر لحظه بیشتر میشه
چه حسِ خوبیه که تو بامنی همیشه
حتی ی ذره عشقت تو قلبم کم نمیشه
                                                   

نسیم عشق تو رو کشید سمت من
پس باید باشیم  تا آخر قصه باهم
همه خوشیا سمتِ ما تو راهن
عشقمون محکمِ مثه کوهِ آهن


ی وقتا من تو عصبانیت تو رو با هم حرفام میکنم ناراحت
و تو همیشه منو میبخشی بدون تو قلبم مثه الماس میدرخشی
  تو زندگیت عشقم میده نقشی؟
یا عشق نیستو تو کلا توی نقشی؟
نکنه بری و ازم رد شی؟
سرد شی و باهام بد شی؟
این فکرای پوچ خیلی وقته از بین رفته توی این 10 هفته
عشق یعنی پایداری یعنی با تمام خواب،بیداری
یعنی بین منو تو نیس دیواری   

نسیم عشق تو رو کشید سمت من
پس باید باشیم  تا آخر قصه باهم
همه خوشیا سمتِ ما تو راهن
عشقمون محکمِ مثه کوهِ آهن

 


ϯƝêɦ   

[ چهار شنبه 17 مهر 1392 ] [ 15:23 ] [ ☊ Tαℜαηℯℏ ☊ ] [ ]

✔ســَڪو ی پـَرتابـــ✔

 وایسادی رو سکو آماده ی پرتاب
پایینیا تو فکر اینن که کی تورو پر داد
پات میلرزه با هر باد
ولی از یادت نمیره دردات



ببین خواستی تو زندگی اسمشو خط بزنی
ولی خودت خط خطی شدیو خوردی بزمین
چند وقته رفتی بدجور رو فازای مشروطِ سنگین
شبا تو و شات مشروب و غمگین
اینبارم میگذری ازین
ولی زندگیت قاعلش مرگه همین




چیه شدی تو زندگی بَرده؟
فک کردی اونی که الان باهاشه مَرده؟
میدونم تمام وجودت درده
میدونم برای نگاهای هرزش
چطور آتیش میگیری تو این سیلش
رفت و هر طور که بوده میلش
اون حتی ارزش فک کردنم نداره
به بارون چشمات بگو دیگه نباره



لیاقت اینکه بزنی از همه چی براش نداش
ارزش نداش حرفاش براش
لازم نیس داشته باشی هواش
اگه باز خواس تو دیگه باهاش نباش
به موقش اونم زمین میخوره تو راش



تو برقِ هر نگاهی نمیگیرتت
تو فرق هر ندایی نمیبینتت
برده یا آزاد باز تو اسیرشی
چرا میخوای تو این عشق اسیدبشی؟
تو در مقابل اون رعیت داری میکنی پادشاهی
فقط روزای بعدو در نظر بگیر آفتابی



نذار باز دلتو بشکنه
نذار صدای گریه تو بشنوه
برای بار دیگه قلبتو بش نده
چون سراسر عشقش هس هوس
کم باش از کم بودنت نترس
چون اونی که کم باشی ولت میکنه
همونه که اگه زیاد باشی حیفو میلت میکنه





اون ی زهرِ ابدی توشه
حاضره دنیاتو بفروشه
چون میدونه بدنامی همیشه روشه
همیشه چراغِ دلش خاموشه
پس نباز بش نذا فک کنه باهوشه
فک نکن برای حرفای دلت سروپا گوشه
حرف،قول،قیدوبندِ امروزش فردا فراموشه


 

توی زنگیت همش سر مشق داشتی
نذاشتن رو پای خودت پاشی
نخواستن توی جریان باشی
نداشتن بهت حسِ خاصی
نباشن واست مثه اسکناسی
 که نداره اعتبار
واسشون نه واسه اعتماد
نمیدن به قدماشون ارتقاع
 ولی تو دنیای نامردی همه دنبال ارتفاع ن





چرا از دنیا میکنی طَبَعیت؟
چرا طبیعت تو رو میبینه به چشم رعیت
همش تو باید میکردی اطاعت
نمیذاشتنت تورو راحت
دیگه نداشتی تو زندگی طاقت
نیش میزد تورو عقربه ی ساعت
 نبود به نعفت هیچی واست
 زندگیت مزخرف از صفر تا صد
از بین رفت تمام  خاستت


 
وایسادی رو سکو آماده ی پرتاب
پایینیا تو فکر اینن که کی تورو پر داد
پات میلرزه با هر باد
ولی از یادت نمیره دردات
بیخیال بیا پایین
نمیشه سر داد به باد با این
این لحظه های آخر بدجور رفتن رو آدرنالین



ϯƝêɦ 

[ دو شنبه 7 مهر 1392 ] [ 17:13 ] [ ☊ Tαℜαηℯℏ ☊ ] [ ]